در حال بارگذاری

جستجو

زنان در آینه تاریخ

با یاد رفیق اشرف صدرایی، آتشی فروزان در جنبش زنان ایران

رفیق اشرف صدرایی در خانواده‌ای سنتی و مذهبی چشم به جهان گشود. پدر رفیق از روحانیون برجسته با تحصیلاتی عالی مذهبی در نجف بود. رفیق اشرف ازهمان خردسالی، در مقام کودکی در آن محیط که فرزند ارشد خانواده نباید یک زن می‌شد، خشونت آشکار به زنان درجامعه سنتی ایران را با تمام وجود خود آزمود و برای مقابله با آن به‌مبارزه برخاست. کودکی و نوجوانی رفیق اشرف متأثر از این برخوردهای خشن او را بر آن داشت تا در اولین فرصت از تنگنایی که در آن به‌سر می‌برد بگریزد و بر خلاف نظر پدر به تهران برود و در کنار برادرانش به ادامه تحصیل بپردازد. با رشد جنبش توده‌ای در سال‌های بیست خورشیدی به صفوف “سازمان جوانان حزب تودهٔ ایران” و “تشکیلات دموکراتیک زنان ایران” پیوست تا در مقام یک فعال جنبش زنان به آرمان‌های فروخفته‌اش دست یابد. پس از کودتای بیست‌وهشت مرداد و در پی دستگیری‌های گسترده مجبور به مهاجرت مجدد اما این بار به استان گیلان شد تا مبارزهٔ خود را در راه آزادی و احقاق حقوق زنان ایران به‌شیوه ای دیگر همچون تشکیل گروه‌های مطالعاتی و صنفی دنبال کند. در این دوران خانهٔ او محلی برای برگزاری جلسات مطالعاتی، دیدار و گفتگوی رفقا به‌بهانهٔ برگزاری مراسم بزرگداشت رویدادهای مهم ایران و جهان و حتی پناهگاهی برای مبارزانی که تحت پیگرد بود.

رفیق اشرف از اولین رفقایی بود که پس از پیروزی انقلاب بهمن فعالیت‌های علنی خود را در صف‌های حزب تودهٔ ایران از سر گرفت و به‌سرعت به سازمان‌دهی حوزه‌های حزبی و تشکیلات دموکراتیک زنان در گیلان پرداخت. در این دوران هم خانهٔ رفیق اشرف میعادگاهی برای رفقای حزبی و به‌خصوص دختران گرویده به تشکیلات دموکراتیک زنان بود. او را به‌خاطر لطف و مهربانی همیشگی‌اش “رفیق مادر” می‌خواندند. برخی از جلسات حزبی با حضور تعدادی از رفقای کمیتهٔ مرکزی نیز با پشتیبانی رفیق اشرف در همین مکان برگزار می‌شد.

پس از یورش دستگاه‌های سرکوب جمهوری اسلامی به حزب تودهٔ ایران در سال ۱۳۶۲، رفیق اشرف نیز به‌همراه بسیاری دیگر از رفقای فعال حزبی به زندان افکنده شد و مورد آزار و شکنجه‌های سخت قرار گرفت. در دوران کوتاه پس از آزادی از زندان با انتشار گزارشی کامل از بند زندانیان سیاسی در زندان‌های گیلان مجدداً دستگیر و زندانی شد. این بار اما وضعیتی بس مهیب‌تر و شکنجه‌هایی وحشیانه‌تر در انتظار رفیق اشرف بود. او این بار نیز با سری برافراشته از راه دشوار کارزار مبارزه در راه ایده‌های انسان‌دوستانه‌اش و در راستای دفاع از منافع زحمتکشان و زنان ایران گذر کرد و درحالی‌ که از شدت شکنجه در وضعیت کما به‌سر می برد از زندان رهایی یافت.

رفیق اشرف پس از آزادی مجدد از زندان از مبارزه در داخل کشور دوری نجست و همچنین در تماس‌هایی مختلف با رهبری حزب در خارج از کشور ارتباط خود را با حزب تودهٔ ایران حفظ کرد. در دیداری با زنده‌یاد رفیق علی خاوری از جمله این خاطره از دوران شکنجه در زندان را بیان کرد:  درحالی که زیر شکنجه بودم به پسرک جوانی که بی‌محابا بر بدنم شلاق می‌کوفت گفتم: “پسر جان! من جای مادر تو هستم. من برای یک هدف خوب، برای آینده‌ای بهتر برای شما، جوانان این سرزمین، برای امثال تو، مبارزه کرده‌ام و می‌کنم. چرا می‌زنی؟” جوان در پاسخ با چشمانی اشک‌آلود از شلاق زدن دست کشید و گفت: “مرا ببخشید!” و رفت. او را دیگر در شکنجه‌های بعدی ندیدم.

رفیق اشرف دستی به قلم داشت و در دوران‌های گوناگون فعالیت سیاسی‌اش بدون ذکر نام یا با نام مستعار مقاله‌هایی  متعدد در روزنامه‌ها و مجلات به‌چاپ می‌رساند.  در اوج دوران همه‌گیری بیماری کرونا برای دیدار فرزندان به آلمان آمد، ولی در اثر کهولت سن دیگر نتوانست به ایران که قلبش برای آن می‌تپید بازگردد. این رفیق مبارز که مظهر مهربانی، پاکی، شرف انسانی، و آگاهی اجتماعی بود، در روز سه شنبه، هفدهم آبان‌ماه ۱۴۰۱ بدرود حیات گفت. کالبد بی‌جان رفیق اشرف صدرایی بنا به‌وصیت خود ایشان سوزانده و خاکسترش در اقیانوس شمال، همان‌طور که آرزویش را داشت، به دریا افکنده شد.

رفیق اشرف به‌بهانه‌های مختلف، در بیم و در امید، با اشک و با لبخند همواره این قطعه از مرثیه “آرش کمانگیر” اثر شاعر توده ها سیاوش کسرایی را برای خودش زمزمه می‌کرد یا برای فرزندان و نوه‌ها، دوستان، و نزدیکانش می خواند:

آری، آری،

زندگی زیباست.

زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست.

گر بیفروزیش،

رقص شعله‌اش در هر کران پیداست.

ور نه خاموش است و

خاموشی گناه ماست.

حزب توده ایران درگذشت رفیق مبارز ، وفادار و متعهد به پیمان با زحمتکشان و ارمانهای سوسیالیستی را به خانواده رفیق اشرف، دوستان، اعضا و هواداران حزب تسلیت می گوید.

یاد رفیق اشرف صدرایی گرامی و راهش پر رهرو باد!

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۷۳، ۲۶ دی ۱۴۰۱

 

۲۷ دی ۱۴۰۱