۱۸ بهمن ۱۴۰۰ مصادف با هفتاد و هشتمین سالگرد پایه گذاری ”تشکیلات زنان ایران“ بود که بعدها در پی حملۀ رژیم کودتا و غیر قانونی شدن به ”تشکیلات دموکراتیک زنان ایران“ تغییر نام داد. به این مناسبت جلسه ای با حضور نمایندۀ تشکیلات دموکراتیک زنان ایران و شماری از فعالان جنبش زنان در ”کلاب هاوس“ برگزار شد. متن زیر سخنرانی رفیق شهین دوستدار، نمایندۀ تشکیلات دموکراتیک زنان در این نشست است.
* * *
با سلام و درود به همهٔ عزیزان، دوستان، و رفقای گرامی حاضر در اتاق، و با سپاس از همهٔ ادمینهای گرامی و رفیق راحله عزیز که این جلسه را زحمت کشیدند و تدارک دیدند.
شهین دوستدار هستم. به عنوان نمایندهٔ تشکیلات دموکراتیک زنان ایران صحبت میکنم تا من و دیگر دوستان به این قدیمیترین و وسیعترین تشکل سیاسی صنفی زنان ایران نگاهی بیندازیم که روز۱۸ بهمن، ۲ روز دیگر، روز بنیانگذاریاش است، و از شکلگیری و ضرورت پیدایش، علت سرکوبها، و تاثیر مبارزاتش بر جنبش برابریطلبانهٔ زنان به طور خلاصه صحبت کنیم. تشکیلات زنان در عمر ۷۸ سالهٔ خود، بهجز دورههایی کوتاه، همیشه مورد سرکوب نیروهای زنستیز بوده است. اما هر بار که جامعه نفسی کشید، دوباره فعالانه عمل کرد. از طرف دیگر، تلاش میشود تجارب غنی مبارزاتی تشکیلات را که نهتنها در ایران بلکه در منطقهٔ خاورمیانه بینظیر بوده است، و نقش تأثیرگذار آن را در جنبش حقوقی و حقطلبانه زنان ایران مخدوش کنند.
اگر بخواهم به طور خلاصه به ضرورت تاریخی تشکیل این سازمان اشاره کنم، باید کمی به عقب برگردم. همزمان با رشد سرمایهداری عمیقا وابستهٔ ایران در قرن گذشته و تأسیس کارخانههای بزرگ و کوچک و توسعهٔ مدرسهها و دبیرستانهای دخترانه، پای زنان علاوه بر کار کشاورزی و قالیبافی، به ادارات، مدارس، کارخانهها، و کارگاههای تازهتاسیس شده باز شد. رضاشاه که در سال ۱۳۰۴ به سلطنت رسید، برای هموار کردن استثمار از نیروی کار زنان، از جمله کشف حجاب اجباری را به راه انداخت و بهاصطلاح ناجی زنان ایران شد. این “ناجی زنان” در سال ۱۳۱۲ همین که پایههای قدرتش را محکم کرد، تمام تشکلهای مترقی زنان را منحل کرد و فقط به سازمانی که تحت کنترل حکومت او بود، اجازهٔ فعالیت داد. زنان مبارزی مثل جمیله صدیقی و شوکت روستا را به اتهام عضویت در فرقهٔ اشتراکی زندانی کرد. این دو، اولین زندانیان سیاسی زن ایران محسوب میشوند. قانون مدنیای هم که در زمان رضاشاه تصویب شد، به همه بیحقوقی زنان رسمیت داد. تلاش برای تغییر و لغو آن قانون و تمام قوانین ضدزنی که در رژیم ولایت فقیه به تصویب رسیده است، امروزه از خواستهای مبرم زنان ایران است.
بعد از سقوط رضاشاه در سال ۱۳۲۰ و شکست فاشیسم در جهان، برخی زنان پیشرو که در تشکلهای هوادار حزب کمونیست ایران فعال بودند، از جمله زهرا اسکندری و جمیله صدیقی و شوکت روستا (که این دو از زندان آزاد شده بودند) و زنانی مانند صدیقه امیرخیزی، اختر کامبخش، عالیه شرمینی، بدری علوی، و دیگران، به بنیانگذاری تشکیلات زنان با مسئولیت رفیق مریم فیروز همت گماشتند که از پشتیبانی کامل حزب تودهٔ ایران برخوردار بود. هدف این بود که از سویی مبارزات پراکندهٔ برابرطلبانهٔ زنان ایران که از انقلاب مشروطیت معوّق مانده بود ادامه یابد، و از طرف دیگر، با گسترش کار زنان در کارخانهها و کارگاهها و خدمات اداری و آموزشی و بهداشتی- که فاقد هر نوع امکانات رفاهی و قانونی برای زنان و به قصد استثمار بیشتر زنان بود- مبارزه علیه تبعیض و استثمار مضاعف سازمان داده شود. این مبارزهای بود که زنان جهان پیشتر آغاز کرده و به دستاوردهای معیّنی هم رسیده بودند. علاوه براین، پس از جنگ جهانی دوم، مبارزه در راه صلح جهانی و علیه فاشیسم نیز به نقش زنان در این امر ویژگی جدیدی داده بود.
به این ترتیب، در ۱۸ بهمن ۱۳۲۲، تشکیلات زنان پایهگذاری شد و مبارزه برای خواستهای زنان را در برنامهٔ خود قرار داد که مهمترین آن، مبارزه برای حقوق اولیه زنان مانند داشتن حق رأی، برابری حقوق زن و مرد و لغو قوانین ارتجاعی، مبارزه برای صلح، مبارزه برای مزد برابر در مقابل کار برابر، و تلاش برای سوادآموزی و ارتقای سطح آگاهی جنسیتی زنان بود. نشریهٔ آن ”بیداری ما “و شعار آن ”ما هم در این خانه حقی داریم “بود.
تشکیلات زنان ایران در مدتی کوتاه توانست با جذب زنان پیشرو، و با کار پیگیر اعضا و هوادارانش در میان زنان، ضمن تلاش برای سوادآموزی زنان و بالا بردن آگاهی جنسیتی در جامعه، زنان را حول مطالبات پیشگفته متشکل کند. تغییر برخی مواد در قانون کار مثل برابری در مزد زن و مرد، مرخصی زایمان، و منع کار شبانه، نتیجهٔ مبارزات پیگیر تشکیلات زنان و حزب تودهٔ ایران در آن سالها بود. با اینکه مبارزه برای داشتن حق مشارکت سیاسی در زمان تجدیدنظر در قانون انتخابات و کارزارهای تشکیلات مانند به میدان آوردن شخصیتهای سرشناس آن زمان از جمله علیاکبر دهخدا، محمدتقی بهار، یا دکتر مصدق در حمایت از این حق، نتیجهای فوری نداد، در عوض به گسترش گفتمان جنسیتی در جامعه کمک کرد.
تشکیلات زنان در سال ۱۳۲۵ به عضویت فدراسیون جهانی دموکراتیک زنان درآمد و از آن پس با نام تشکیلات دموکراتیک زنان ایران فعالیت کرد.
هدف تشکیلات زنان چه بود؟
تشکیلات زنان اعتقاد داشت که علاوه بر جذب زنان پیشرو جامعه با داشتن برنامهای مترقی، بردن آگاهی به میان تودههای زن و توجه دادن به حقوق اجتماعی و انسانی خودشان، راهی است که مبارزهٔ دشوار را ممکن میکند. این تشکیلات بر کار زیربنایی در جامعه تأکید می کرد و اولین تشکلی بود که با برگزاری سمینارها و کنفرانسهای سراسری، توجه خاصی به تربیت کادرها و آموزش آنها میکرد.
برگزاری میتینگهای محلی و کنفرانسهای هفتگی، در کنار راهاندازی کلاسهای سوادآموزی، ترویج بهداشت و کمکرسانی به نقاط محروم، ایجاد و فعالیت در تشکلهایی مانند اتحادیهٔ زنان زحمتکش، شورای مادران، جمعیت هواداران صلح، جمعیت حمایت کودکان… همگی ضمن سازماندهی زنان در تشکلهای صنفی و اجتماعی، به ترویج گفتمان جنسیتی در جامعه نیز کمک میکرد.
بهتدریج فعالیت تشکیلات گسترش مییافت که در سال ۱۳۲۷ از طرف رژیم شاه غیرقانونی اعلام شد. در سال ۱۳۲۹ تشکیلات مجبور شد برای داشتن امکان فعالیت علنی، با نام دیگری، یعنی سازمان زنان ایران فعالیت کند. نشریهٔ آن سازمان، مجله ”جهان زنان “بود. (البته نام سازمان زنان ایران پس از کودتای ۱۳۳۲ مصادره شد و نام سازمانی شد که زیر مسئولیت و مدیریت اشرف پهلوی بود.)
تا پیش از کودتای ۱۳۳۲، به غیر از برگزاری جشنهای ۸ مارس در خیابانهای تهران، برخی از فعالیتهای این دوره مثل برگزاری نشست وسیع (حدود ۳۰۰ نفر) کنگره زنان- زیر لوای عروسی در باغی در خارج از شهر- از ابتکارهای تشکیلات دموکراتیک زنان ایران بود که توانسته بود با کار تودهای و سازماندهی زنان، برای اولین بار نیروی اجتماعی بزرگی را حول خواستهای زنان جمع کند که زنان پیشرو و بهویژه کارگر و زحمتکش را نیز در بر میگرفت. این نیرو و گفتمان ایجاد شده در جامعه سبب شد که شاه بعدها به برخی از تغییرها به نفع زنان گردن نهد.
زمانی که انقلاب ۵۷ در ایران به پیروزی رسید، بازسازی مجدد تشکیلات زنان در فضای دموکراتیک اوایل انقلاب در دستور کار مسئولان تشکیلات دموکراتیک زنان ایران قرار گرفت. یادم است که زندهیاد مریم فیروز پس از آمدن به ایران، اولین جلسه رسمی بازسازی تشکیلات را در سال ۵۸ در خانهٔ مادر حکمتجو، از مادران مبارز و دادخواه آن زمان، برگزار کرد. در این جلسه که با حضور شماری از زنان و دختران، و تعدادی زنان سالمند و کارگر شرکت داشتند که از برخی از آنها در کتاب ”چهرههای درخشان “مریم فیروز نام برده شده است. مریم خانم (او به این اسم در تشکیلات معروف بود) آن روز در سخنانی پرشور اعلام کرد که ”باید آستینها را بالا بزنیم. کار فراوانی در انتظار ماست». کمی بعدتر، دفتر تشکیلات زنان ابتدا در تهران و بعد در شهرهای دیگر هم باز شد. نشریهٔ اصلی آن ”جهان زنان “بود که در تیراژ وسیع در ایران منتشر میشد و شامل مطالب متنوع برای اقشار گوناگون زنان بود.
پس از بازگشایی دفتر تشکیلات در تهران، این دفتر شاهد صحنههای پرشور دیدارها و گفتوگوها بود. زنانی سالمند به دفتر مراجعه میکردند و اسناد و پول و چیزهایی را که سالها با دقت پنهان نگه داشته و حفظ کرده بودند به تشکیلات میدادند. نسل جدید زنان و دختران نیز برای پیوستن به مبارزه در سازمانی مترقی، ابتدا تکتک و کمکم جمعی مراجعه میکردند. زیاد طول نکشید که بهدلیل تراکم جمعیت در سخنرانیها و کمبود جا، از اعضا و هواداران خواسته شد که از حضور در دفتر خودداری و نوار سخنرانیها را بگیرند و گوش کنند.
نکته مهمی که در اینجا میخواهم به آن اشاره کنم این است که مسئول تشکیلات زنان در سال ۱۳۶۰ تأکید میکرد: ”سازمان تودهای باید به میان مردم برود و روشن و بیپرده مسائل را با آنها در میان بگذارد، و راهحلهای این مسائل را بیابد تا بتواند نبض خواستها و فعالیت مردم را در دست داشته باشد. “(مریم فیروز، دنیا، شمارهٔ ۲، ۱۳۶۰) این نکتهای بسیار کلیدی است که در سالهای اخیر، جنبش زنان ایران هم به آن رسیده است که فعالان زنان، بدون داشتن ارتباط با بدنهٔ اجتماع، یعنی با تودههای محروم زنان، و بدون انتقال آگاهی به آنها، نخبگانی جدا از توده خواهند بود.
در این دورهٔ کوتاه، تشکیلات زنان دو هدف عمده داشت؛ ۱- سازماندهی مبارزه برای کسب حقوق برابر و رفع تبعیض، و ۲- تلاش برای رشد آگاهی تودههای زن و ترویج گفتمان جنسیتی در جامعه.
برای رسیدن به این دو هدف، علاوه بر جذب زنان پیشرو، میبایست به میان مردم میرفتند و با تودههای وسیع زنان ارتباط برقرار میکردند. این فعالیت کار تودهای خوانده میشد، اصطلاحی که آن زمان در تشکیلات رایج بود، و در فرهنگ و گفتمان امروزی معادل فعالیت مدنی، شبکهسازی، سازماندهی تشکلهای صنفی، و پیش بردن مبارزه جمعی از طریق این تشکلها است. در نتیجه، تشکیلات دموکراتیک زنان ایران در مدتی کمتر از ۴ سال فعالیت علنی، در کارگاهها، کارخانهها، کوچهها و محلات، مدارس، ادارات و بیمارستانها… دست به سازماندهی زنان در شوراها، گروههای کار، محفلهای دوستانه و هستههای فعال زد. به ابتکار این تشکلها، مسائل زنان در زمینههای متعدد مطرح میشد: مسائلی مانند اقدام و اعتراض جمعی به قوانین زنستیز و ارتجاعی، خواست مزد مساوی در برابر کار مساوی، تأسیس مهد کودک، تأمین خدمات رفاهی، ایجاد درمانگاه، دسترسی به آب و برق و تلفن عمومی، اعتراض به نابسامانیهای آموزش و پرورش و…
جشن ۸ مارس هم علاوه بر مراسم مرکزی در تهران، در صدها محله، کارخانه، و مؤسسه اجتماعی با طرح خواستهای زنان برگزار میشد. اعضای تشکیلات در محلات زحمتکشنشین و کارگری در تهران و شهرستانها کلاس مبارزه با بیسوادی و کلاسهای دیگری مانند خیاطی، قالیبافی، و کاردستی راه میانداختند و بعضی از کلاسها توسعه پیدا میکردند و به گروه تولیدی مبدل میشدند؛ واحدهای تولیدیای که همهٔ کارهای آنها را زنها اداره میکردند. زنان یاد میگرفتند که روی پای خود بایستند و با نیروی ابتکار خودشان، برای پیشرفت کار اقدام کنند. کاری که بعدها هم تکرار شد. برای کودکان کتابخانههای سیّار، و نمایش فیلم یا تئاتر در مناطق محروم ترتیب میدادند. پرستاران و پزشکان تشکیلات هم درمانگاههای زیادی در مناطق فقیرنشین برپا میکردند. نکتهٔ جالب، همکاری خوب افراد محلی برای جمعآوری امکانات و رفع نیازمندیهای درمانگاه بود.
از جمله فعالیتهای دیگر، رسیدگی حقوقدانهای عضو یا هوادار تشکیلات به مشکلات حقوقی زنان، ارسال طومار و صدها نامه در اعتراض به نقض حقوق زنان و سایر قوانین اجتماعی، سازماندهی اعتراضها و مراجعات جمعی برای تأسیس امکانات رفاهی، فعالیت در انجمن خانه و مدرسه، اعتراض به خرابی مدارس، کمبود کتاب و… بود.
رفقا! این نوع فعالیتهای مدنی و آگاهی بخش و کارهای آرام زیربنایی و سازماندهی شده، کار تودهای بود. علت واقعی سرکوبها و دستگیری و شکنجههای رهبران و اعضای تشکیلات و منحل کردن آن همین کارها بود. ماهها پیش از دستگیریها، بارها مأموران سرکوبگر، دفتر تشکیلات را بازرسی کرده و چیزی پیدا نکرده بودند. دلایل حمله و سرکوب رژیم زنستیز ولایی به تشکیلات زنان و بعدها ادامهاش تا امروز، حمله به تشکلها و سانسور رسانههای مترقی زنان و دستگیری و شکنجه کنشگران، فعالان مدنی و حقوق بشری، که بارها و بارها تکرار شده است، و همینطور سرکوب فعالان زیستمحیطی، دانشجویان، و اخیراً کارگران و زحمتکشان مانند معلمان، پرستاران و بازنشستگان را باید در همین واقعیت کلیدی جست: هراس رژیم از تشکلیابی، آگاهی، و مبارزهٔ جمعی.
پس از سرکوب شدید تشکیلات، نشریهٔ ”بیداری ما “در مهاجرت منتشر میشد و اعضای تشکیلات در مهاجرت نقشی فعال در مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی، و مبارزه برای صلح و علیه جنگ داشتند، و به تشریح جنایتهای رژیم در فاجعهٔ ملی و اعدام هزاران زندانی سیاسی دست میزدند. در سالهای پس از جنگ و در دههٔ ۱۳۸۰ که زنان مبارز ایران دوباره با استفاده از فضای باز نسبی، به تشکلیابی و طرح خواستهای جنسیتی در جامعه دست زدند، تشکیلات زنان ضمن پشتیبانی کردن از آن خواستها، حمایت خود را از کارزارهای گوناگون زنان مانند کمپین یک میلیون امضا، و پشتیبانی خود را از همگراییهای زنان حول مطالبات برابرطلبانه اعلام داشت، و با محکوم کردن اقدامهای سرکوبگرانه و دستگیریها، در پیامها یا در نشستهای گوناگون فدراسیون، با خبررسانی و افشای رژیم زنستیز، به جامعهٔ آزادیخواهان جهانی هشدار میداد. علاوه بر ”بیداری ما»، انتشار نشریهٔ چاپی ”ما زنان “از فعالیتهای اعضا و هواداران تشکیلات در مهاجرت بود.
بخشی از پرسشها و پاسخها:
– رفیق شهین! به نظر شما تشکیلات دموکراتیک زنان ایران چه تأثیری بر مبارزه و حرکتهای زنان در دهههای اخیر داشته است؟
ببینید دوستان، همانطور که گفته شد، با سرکوب و غیرقانونی و منحل کردن تشکیلات در هر دو رژیم، سرمایه یا نیروی اجتماعی آن و تجربه سازماندهی آن تعطیل یا نابود نشد، و در شرایط جدیدتر، به شکل دیگری ادامه و ارتقا پیدا کرد. واقعیت این است که در اواخر دههٔ ۱۳۷۰ و سپس دههٔ ۱۳۸۰ خورشیدی، بعد از پایان جنگ، و با توجه به فضای باز نسبی این دوره، بهدلیل برآورده نشدن خواستهای زنان در انقلاب و پیگیری آن، زنان دوباره فرصت یافتند به میدان بیایند.
این زنان که تجربهٔ انقلابی عظیم را از سر گذرانده بودند، در شمار بزرگتری وارد عرصهٔ مبارزه و پیگیر خواستهای برآورده نشدهٔ خود شدند. در آن فضا راهاندازی سمن (سازمانهای مردمنهاد) متعدد در ارتباط با مسائل زنان و کودکان و محیطزیست و غیره- یعنی نهادسازی- صورت گرفت. برای مثال، اولین تشکل زیستمحیطی را زندهیاد مهلقا مداح در سال ۱۳۷۲ با نام ”جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیطزیست “تشکیل داد، و اولین تعاونی محیط زیستی ایران در سال ۱۳۷۸ شکل گرفت. کمکم کارزارهای گوناگون رفع تبعیض جنسیتی و کشاندن جشنهای ۸ مارس به عرصههای عمومی راه افتاد، که اینها بیتأثیر از تجارب غنی تشکیلات نبود. در کنار هواداران تشکیلات و هواداران سایر تشکلهای مترقی زنان، شمار زیادی از زنان و دختران جوان و حتی مردان نیز که به مبارزه روی آورده بودند، از تجربهٔ فعالان باسابقه استفاده میکردند و کارزارها در شرایط جدید و با مبارزهٔ جمعی طیف گوناگون زنان پیش میرفت. برای نمونه، در کارزار یک میلیون امضا، از مراجعه چهره به چهره گرفته که به میان مردم میرفتند تا گسترش انتشار مقالات و بحثهای برابریخواهانه و جنسیتی در مطبوعات، این روشنگریها در بردن آگاهی جنسیتی به درون جامعه کمک میکرد. طیفهای مختلف جنبش زنان در این کارزارها حضور داشتند. این مبارزهٔ جمعی و ائتلافها، ناشی از هوشمندی جنبش زنان بود. اینکه این کمپینها اشتباه هم داشتند یا نه، بحث ما نیست. همینطور، مبارزهٔ جمعی برای تغییر لایحهٔ ضدخانواده یا پیوستن ایران به کنوانسیون منع هر گونه تبعیض که نوعی همگرایی زنان در طرح مطالبات جنسیتی بود، و نیز کمپینهای مخالفت با سنگسار، نه به اعدام، و این اواخر نهادهایی در ارتباط با کار کودکان و کودکان کار، راهاندازی کارگاههای آگاهیرسانی دربارهٔ خشونت علیه زنان مقابله با آن، و ترویج گفتمان منع کودکهمسری، برگزاری عمومی ۲۵ نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان، و نقد لایحهٔ کذایی رژیم و غیره، از تلاشهای زنان مترقی بوده است. هرچند که همهٔ اینها با سرکوب یا محدودیت روبهرو هستند، بیشک حاصل ادامهٔ مبارزات نیروهای مردمی و فعالان زناناند که بهنوعی با تجارب غنی تشکیلات زنان پیوند تنگاتنگ دارند. اضافه کنم که این مبارزات با تمام محدودیتها به شکلهای گوناگون ادامه دارد. محدودیتهایی مانند تهدید فعالان زن به حبس و سرکوب ادامه دارد. تقریباً همهٔ سایتهای زنان در ایران در این اواخر بسته شده است. اما پرداختن به مسائل اجتماعی به شکلهای گوناگون در جامعه از راههای گوناگون ادامه دارد؛ از جمله توسط خبرنگاران نسبتاً مستقل، بهویژه زنان خبرنگار حوزههای اجتماعی، بهرغم تمام مشکلات سانسور و غیره ادامه دارد؛ این تلاشها در نقد جامعه مردسالار یا آسیبهای اجتماعی تحسینبرانگیز است. یا مبارزه با کودکهمسری یا قانون جوانی جمعیت و فرزندآوری زنان، و به طور کلی مقابله با سیاستهای ضدمردمی و ضدزن در رژم ولی فقیه به شکلهای مختلف به همّت فعالان سیاسی و مدنی ادامه دارد.
– رفیق شهین! نظر تشکیلات زنان در مورد فعالیتهای اعتراضی و جنبش دادخواهی چیست؟ آیا تشکیلات زنان در حال حاضر در ایران فعالیت دارد؟
این سؤال دو بخش دارد. در جواب بخش اول میتوان گفت که تشکیلات زنان از همهٔ جنبشهای مردمی که زنان امروزه نقش چشمگیری در عرصههای مختلف آن دارند، حمایت میکند؛ مثل اعتراضهای معلمان و بازنشستگان، و مخصوصاً جنبش دادخواهی ایران، از مادران خاوران گرفته تا زنان و مادران دادخواه که نقش بسیار مهمی در جنبش مردمی ایران دارند، مثل مادران دادخواه سرکوبهای خونین رژیم در سالهای ۹۶ و ۹۸ و فاجعهٔ سرنگون ساختن هواپیما و زنان و مادران داغدیدهای که صدای بحق عزیزان به خون خفته خود هستند. به یاد بیاوریم که در دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ زنان و به طور خاص مادران خاوران، با وجود همهٔ تهدیدها و آزارها، چگونه امر دادخواهی را در شرایط خفقان به پیش بردند، در حالی که هیچ امکان ارتباط مثل امروز وجود نداشت؛ و چگونه با چنگ و دندان برای احقاق حق عزیزان اعدام شدهٔ خود و افشای جنایت فاجعهٔ ملی مبارزه کردند تا خاوران زنده ماند. بانو جان که خودشان در این عرصه پیکار در ایران حضور داشتند، میتوانند بیشتر توضیح دهند.
در مورد بخش دوم سؤال، دوستان ببینید، بدیهی و طبیعی است که هواداران تشکیلات زنان، به عنوان تشکلی مترقی و پیشرو و فعال در امر حقوق زنان با سابقهای که در مورد چگونگی مبارزات و فعالیتهایش گفتیم، در کارزارهای اعتراضی مربوط به حقوق زنان یا حقوق بشر یا حقوق کودکان و غیره فعال باشند و نهفقط در این عرصه، بلکه بسته به شرایط، در عرصههای دیگر نیز فعال باشند، از عرصهٔ ادبیات و فرهنگ گرفته تا خدمت در مناطق محروم، و در همهٔ ابتکارها برای تحقق حقوق زنان شرکت کنند.
من مثال بارزی در این زمینه به نظرم رسید: زندهیاد رفیق ملکه محمدی، بعد از تحمل سالها شکنجه و زندان، وقتی از زندان بیرون آمد، با وجود شرایط سخت زندان و آثار بهجا ماندهٔ آن، و با وجود سن زیاد و کهولت، فعالیتهای فرهنگی زیادی داشتند. او که قبلاً مقالات ارزشمندی در زمینهٔ زنان، دهقانان، و مسائل حقوق بشری داشت، در شرایط جدید، فعالیت فرهنگی و انقلابی خود را به شکل دیگری ادامه دادند، و این را از ترجمهٔ کتابها و مطالب فراوانی که از او باقی مانده است میتوان دید. برای مثال، ترجمهٔ آثار باارزشی که تبعیض و محرومیت کودکان را شرح و نشان میدهد. یا آثاری از عشق مردم به جانبازی بهخاطر آرمانشان را ترجمه میکند. او مبارزی بود که در سال ۱۹۷۵، سالی که سازمان ملل متحد آن را سال زن تعیین کرد، مقالات متعددی در مورد بیحقی زنان ایران نوشت و مواردی را مطرح کرد که هنوز بهروز و قابل استفادهٔ کنشگران زن است.
یا زندهیاد رفیق شهلا فرجاد، پزشک متعهد و مبارز خستگیناپذیر و ”مادر صلح “که پس از زندان هم دست از فعالیتهای مردمیاش برنداشت. او پس از آزادی از زندان، از دههٔ هفتاد به عنوان پزشکی متعهد به کار در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل پرداخت و از جمله فعالیتهایش، کمکهای انسانی و بیشائبه به پناهندگان کشور دوست، افغانستان، در ایران بود که در شرایط غیرانسانی و دشوار زندگی میکردند. یا یاری او به زلزلهزدگان بم که فراموش نشدنی است. خوب است در اینجا یادی هم کنیم از گیتا علیشاهی، دختر دانشجوی جوان عضو تشکیلات زنان ایران که در ۵ مهر ۱۳۶۰ به دست رژیم اعدام شد. او با چادری که در کیفش داشت، در راه رفتن به محلی برای کمک به سوادآموزی در منطقهای محروم بود که دستگیر و فردای همان روز اعدام شد.
همین جا از فرصت استفاده میکنم تا یاد عزیز همهٔ این شیرزنان و مخصوصاً مبارز برجستهٔ تودهای و فاتح شکنجهگاهها، رفیق فاطمه مدرسی، را یک بار دیگر گرامی داریم!
بهمن ماه ۱۴۰۰